از عمده تفاوتهای زمان علی (ع) و پیغمبر(ص) وضعیت مردم از نظر اعتقادی بود. پیامبر(ص) با مردمی رو به رو بود که به روشنی اعتقاد خود به بت پرستی را اظهار میداشتند، اما علی(ع) با مردمی رو به رو بود که به نام اسلام و قرآن، اعتقادات اصلی خود را پنهان میکردند. در کلامی دیگر، علی(ع) با نفاق رو به رو بود!طبقهای متعصب که با روح اسلام آشنا نیست و به پوسته اسلام محکم چسبیده به وجود آمد، مردمی خشن که در روحشان آزادگی و بزرگی وجود ندارد. در زمان پیامبر(ص) ۱۳ سال پیامبر و یارانش در مکه زیر شدیدترین فشارها و شکنجهها ماندند، اما وی حتی به آنها اجازه نداد که از خودشان دفاع کنند، چون میخواست که اگر فتوحات و جهادی هست به تناسب فرهنگ باشد و به موازات فتوحات ثقافت و فرهنگ اسلامی هم توسعه پیدا میکرد و مردم فقط با یک پوسته از اسلام آشنا نمیشدند. در زمان ۳ خلیفه فتوحات زیادی شد، اما با اینکه بسیاری از مردم علاقمند به اسلام بودند فقط با ظاهر اسلام آشنا شدند و نه روح اسلام، مثلا از اسلام بیشتر از نماز خواندن فهمیدند تا معرفت اسلام را! از اینرو یک طبقه مقدس مآب و زاهد مسلک در دنیای اسلام به وجود آمد که از کثرت سجود پیشانیها و زانوها و کف دستها پینه بسته بود
آن هنگام که همینها بر علیه علی(ع) شورش کرده بودند،ابن عباس آنها را چنین توصیف کرد: "پیشانیهایشان از کثرت سجده مجروح شده، دستهایی دارند که مثل زانوی شتر پینه بسته، و لباسهای کهنه زاهد مآبانه به تن دارند و از همه بالاتر قیافه مصمم و تصمیم قاطع".... بعد از پیامبر، یک چنین طبقهای متعصب که با روح اسلام آشنا نیست و به پوسته اسلام محکم چسبیده به وجود آمد، مردمی خشن که در روحشان آزادگی و بزرگی وجود ندارد و برده صفت هستند و غلیظ القلب! علی(ع) آنها را اینچنین توصیف میفرماید:" مردمى هستند درشتخوى و رذل و سفله . بردگانى فرومايهاند كه هر يك از سويى گرد آورده و از جايى برچيده شده . كسانى كه هنوز بايد دين خود را فرا گيرند و به آداب آن آشنا گردند . تعليم داده شوند و در كارها آزموده گردند . كسى بر آنان سرپرستى يابد و دستشان بگيرد . نه از مهاجراناند و نه از انصار و نه از آنان كه در مدينه جاى داشته و بر ايمان استوار بودند."... علی(ع) در چنین شرایط اخلاقی و اوج مکر و حیله معاویه و عمر وعاص، زمام امور را به دست گرفت. آنها به علی میگویند: " ما میدانیم که اولین مسلمانی و خدمات و سابقه درخشانی داری، اما حالا چون مشرک شدی و برای خدا شریک قائل میشوی ، بنابر این دیگر در نزد خدا اجری نداری و ریختن خونت مباح!" ... اصول مذهب این دسته یاد آوری از آن گروهی است که ریختن خون شیعیان را در زمان حال مباح میدانند و از هیچ عداوت و مکر و حیله ای در برابر شیعیان کوتاهی نمیکنند
کسی به ابن سینا گفته بود که کافر است، ابن سینا در جواب او این رباعی را پاسخ گفت:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکم تر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چون من یکی و آن یکی هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
به اشعث بن قیس عامل امام در آذربایجان سفارش ميکند: "حوزه فرمانروائیت طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، تو را نرسد که خود هر چه خواهی رعیت را فرمان دهی. امام و حکمران امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنهاست، از این دو «حکمران و مردم» اگر بناست یکی برای دیگری باشد این حکمران است که برای توده محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران."
در نامه 25 از نهج البلاغه آمده: " زنهار، مسلمانی را مترسانی و اگر خود نخواهد به سراغش مروی. چون به قبیله ایی رسيدي به خانه هایشان داخل مشو. با آرامش و وقار به سوی ایشان رو تا به میانشان برسی. سلامشان کن و تحیت گوی و در سلام و تحیت امساک منمای."
علی(ع) به مالک سفارش کرد:
حق را از آن هر كه بود بر عهده دار، نزديك يا دور
حكومت خود را به ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند. و به كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد چه در آن قصاص بايد، و اگر دچار خطا گشتى و تازيانه يا شمشير يا دستت از فرمان برون شد و[چه در مشت زدن و بالاتر، بيم كشتن است.] مبادا نخوت دولت تو را وادارد كه خود را برتر دانى و خونهاى كشته را به خاندانش نرسانى
اگر رعيت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار، و با اين كار از بدگمانىشان درآر، كه بدين رفتار خود را به فرمان آورده باشى و با رعيت مدارا كرده
از رعيت خويش پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونهاى است از تنگخوئى و كم اطلاعى در كارها، و نهان شدن از رعيت، واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز دارد، پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد، و كار خرد بزرگ نمايد، زيبا، زشت شود و زشت، زيبا، و باطل به لباس حق درآيد
و مباش همچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمت شمارى! چه رعيت دو دستهاند: دستهاى برادر دينى تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند. گناهى از ايشان سر مىزند، يا علتهايى بر آنان عارض مىشود، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مىرود. به خطاشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد، و گناهت را عفو فرمايد، چه تو برتر آنانى، و آن كه بر تو ولايت دارد از تو برتر است، و خدا از آن كه تو را ولايت داد بالاتر، و او ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله آزمايش تو ساخت