Friday 2 December 2011

دل جا مانده



دلم را در ذره ذره خاکش جا گذاشته ام

عطر کوچه‌هایش مستم می‌کند

و لبخند کودکان و مردمش پر شورم

اینجا سرزمین غریبیست

و مردمش غریب تر

نمی توان آن را شناخت ، باید آن را زندگی کرد



چگونه مردمی هستند اینان که دل‌هایشان پر درد و دست‌هایشان خالیست‌ اما در گوشه کلبه ی کوچک خود ، سیر دو عالم میکنند ؟

به ظاهر خانه‌هایشان محقّر، اما وسعت کاشانه‌هایشان بی‌ همانند

در شگفتم از این مردم که دستانشان خالیست و چنین دلهایشان غنی! کاش همیشه اینجا میماندم

دور از این خاک، همچون پرنده‌ای شده‌ام که به قفس عادت کرده و احساس آزادی می‌کند

... ... دلم میخواهد ... ... ... ... ...

Saturday 26 November 2011

باز باران ...



باز باران
با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین



لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
باز باران
با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهر های فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
واندر این صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله
دل شکسته
پای خسته
باز باران
باز هم اینجا عطش
آتش ، شراره
جسمها افتاده بی سر ، پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تخدیده دشت و سینه ها بر پاست طوفان
دستها آماده شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق ها گردیده نیلی
باز باران ، قطره قطره
می چکد از چوب محمل...
خاک های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری
باز سنگ و باز باران
آری آری
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
مشک ساقی
کاش می بارید باران
آه باران !
کی بباری بر تن عطشان یاران ؟
تر کنند از آن گلو را
آه باران ، آه باران

Wednesday 23 November 2011

گنجِ پنهان: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ...

در زندگي جفاهايي هست 
كه تا نچشي قدر وفا را نميداني 
و پيمان هايي كه تا نشكنند 
معناي عهد را نميفهمي
...
كه تا زمين نخوري 
غرور بلندِ ايستادن را لذت نميبري
مهم اينست كه چنان در رنجها نشكني كه 
وقتي گنجِ پنهان در رنج را نشانت دادند
ديگر چيزي از دلت نمانده باشد تا «عشق» را زندگي كني


وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن



ده روزه مهر گردون افسانه است وافسون
نیکى به جاى یاران فرصت شمار یارا

زندگی یک سفر است سبکبار باشیم و عاشق پرواز 
...

Wednesday 31 August 2011

در این زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

 هو المتین


هان، ای يتيم خُرد!

ای کودک غريب!

لبخند عيد بر من غمگين حرام باد-

گر بی‌غم تو بر لب سردم نشسته است.

هان، ای سپيد مویِ تهی‌دستِ بی‌نصيب!

...
ای کهنه‌جامگان!

عريان‌تنان شهر!

عيش‌ام شکسته باد اگر با چنين غمی-

لبخند عيد بر لب من نقش بسته است ...

«مهدی سهیلی»




Wednesday 24 August 2011

نفس‌های آخر دریاچه اورمیه


هو المتین
...
دریاچه اورمیه در حال دادن نفس‌های آخر
است

ایرانی! این پاره تن توست که تشنه است
این جگر توست که می‌سوزد
آبیاری‌اش کنیم، باغ‌بان باشیم تا میهن‌مان هرگز تشنه نباشد

دریاچه ارومیه یکی از ذخیره‌گاه‌های زیست کره است و با دیگر تالاب‌های کشور متفاوت است






ایرانلی! بو سیزین جانیزین پاراسی دی کی سوسوزدی. بو سیزین جیگریزدی کی یانیر. 
گلین اونو سوواراخ. گلین باغبان اولاخ اولکمیز یاشیل اولسون


Dear Iranian compatriots, Urmia Lake is thirsty, …
This is a part of your body that is thirsty, …
This is your liver that it burning, …
Let's all work together, pour out water on our thirsty land, and heal our land.


Signature Global Campaign For Saving Urmia Lake: http://www.ipetitions.com/petition/urmugulu/



Tuesday 16 August 2011

... ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم



در فیلم"لانه خرگوش" نیکول کیدمن در نقش مادري است که پسرش را سال‌ها پيش از دست داده

و سعي مي‌کنه درد را براي دخترش توصيف کنه...! ه

مي‌گه: درد شبيه يک پاره آجره که در جيب با خودت مي‌گردوني ...! ه

ممکن است يادت بره که هست، ولي بالاخره حتي در اوج شادي

دستت به آن گير مي‌کنه و مي‌گی: آه ... آن ...! ه

...

چون لاله می مبین و قدح در میان کار
... 
این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم

Friday 12 August 2011

دور ِ نزدیک



با حريق يادها
...
همسفرم
...
وقتي دورم
... ...
به تو نزديكترم
...




Thursday 11 August 2011

جامانده ...


هو المتین
... 
می شود آسان رفت می شود
... 
کاری کرد که رضا باشد او
...
ای سبک بال
...
در این ماه شگرف
...
در مناجات خدایی شدنت
...
من جامانده را از یاد مبر
...
که بسی محتاجم
...
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
...
که به مقصد برسیم
...
بشناسیم خدا را و بفهمیم که
... 
یک عمر
... 
چه غافل بودیم

Thursday 4 August 2011

آیین مستان


هو المتین

...

در ره دوست، فشاندم نقد جان خویش را ... داده‌ام اندر ره عشقش امتحان خویش را
...

گم شدم در بحر عشق او سراپا چون حباب ... جسته‌ام در بی‌ نشانی‌، من نشان خویش را
...

فلاور - مرداد

--------

پ. ن : می‌گوید: صبر کن ما تو را رها نکرده‌ایم
...

وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا
.
.
.

نماز در خم آن ابروان محرابی . . . کسی کند که به خون جگر طهارت کرد

Saturday 16 July 2011

میلادت مبارک، شاه بیت غزلهایم


هو المتین
...
گفتم ز جان گذشتم در راه وصلت‌ ای دوست ... گفتا: که عاشقان را این است عهد و پیمان

گفتم بپای عشقت باید ز سر گذشتن ... گفتا: ز سر گذشتن بر عاشق است آسان

گفتم به لب رسیده جانم ز اشتیاقت ... گفتا: که جان بر آید در راه وصل جانان

گفتم که روز وصلت کی‌ میشود میسر ... گفتا: که صبر بسیار باید به شام هجران

گفتم غم فراغت آتش به جان من زد ... گفتا: فرو نشانش با آب چشم گریان


فلاور ۱۴ شعبان
...
...
...

میلادت مبارک، شاه بیت غزلهایم
...


Saturday 2 July 2011

خلوت دل



هو المتین
...
رخ بنما، آن‌هنگام که راز با تو میگویم، که از همه بریده و گریخته ام
...
دیدگان دلم را روشن کن، با پرتو نور خود
...
آیا شود جانم آویخته شکوهت و چشم دل، به چشمه عظمتت، دست یابد؟

صدق زبان، نگاهی‌ حقجو و دلی‌ مشتاقم ده که اشتیاقش مرا به تو نزدیکتر و رویگردان از غیر تو سازد
...
ای تنها‌ترین رفیق بی‌ کلک، اگر رسیدن کامل به تو یعنی‌ کمال جدایی از مخلوقات و رهايي از هر تعلقي، ارزانیم دار
...
فلاور - از قافله جا مانده
...

Friday 1 July 2011

یک داغ دل بس است برای قبیله ای‎


هو المتین

جدا بودن از آسمان، برایش رنج آور بود
...
اما تا بود، همچون باران
...
زندگی‌ را سبز کرد
...
فلاور

Thursday 16 June 2011

اللهم فک کلّ اسیر


هو المتین
 ...

 
یعقــوب وار « وا اَسَفـــا ها » هَمــــی زَنـــم
دیدار خوب یوسفِ کنعانم آرزوســت
...
گوشم شنیـــد قصه ی ایمـــان و مسـت شد
کو قسـم چشــم صورتِ ایمــانم آرزوست


Sunday 5 June 2011

اندوه من انبوه تر از دامن الوند، بشکوه تر از کوه دماوند غرورم



و همه اجرها در گمنامیاست ... چگونه در بند خاک بماند، آنکه پرواز آموخته است و راه را می شناسد؟

و چگونه از جان نگذرد، آن که می داند جان، بهای دیدار است؟ 





هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
... 
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
... 
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
... 
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
... 
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
... 
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
...
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
... 
تو قاف قرار من و من عین عبورم 
...
بگذار به بالای بلند تو ببالم
... 
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

قیصر امین‌پور
...
...
خدیا!من دلسوخته ام
از دنیا وارسته ام
و از همه چیز خود دست شسته ام
و دیگر از کسی بیمی ندارم
و دلیلی ندارم که تسلیم ظلم و کفر شوم
من می سوزم تا راه حق را روشن کنم


شهید محمد سبزی

Wednesday 1 June 2011

بزرگمهر

انوشیروان در ابتدا ، حاکمی دادگر بود، اما دچار بیداد شد، پس از آنکه بزرگمهر از دین آبا و اجدادی خود دست کشیده و به دین یکتا پرستی گرویده بود و جاسوسان ، انوشیروان را از این موضوع مطلع می نمایند ، پادشاه پس از بررسی و سئوال و جواب از بزرگمهر و اعتراف صریح بزرگمهر مبنی بر آنکه دیگر حاضر نیست از اعتقاد به خدای یکتا دست کشیده و به دین سابق خود برگردد دستور می دهد او را با غل و زنجیر در سیاه چال تاریکی زندانی نمایند و قوت روزانه او نیز کاسه‌ای آب با کمی نان مقرر میشود. هر از گاهی انوشیروان، کسی را می فرستاد تا ببینند که بزرگمهر در چه حال است و آیا مایل است عذر خواهی کند، اما با شگفتی و حیرت مشاهد می کردند که او بسیار سالم و تنومند و رنگ رخساره همان شادابی گذشته را دارد بزرگمهردر تاریکی چاه، و در بند بیداد حاکم بانگ روشن بر می آورد که: حال من از حال شاه جهان ... فراوان به است آشکار و نهان

...
لذا عده‌ای از بزرگان به ملاقات او رفته و از او در خصوص مقاومت و ایستادگی و شادابی جسم و روحش ونحوه تحمل زندان در بدترین شرایط سئوال می کنند و بزرگمهر آن مرد فرزانه در پاسخ برای حل این معما توضیح می دهد اگر به خدا ایمان داشته باشید تحمل سخت‌ترین سختی‌ها امکان پذیر است، او می‌گوید: اعتقاد راسخ به اینکه هرچه ایزد متعال کرده ، شایسته و تقدیری برای بندگان است ...  به قضا و قدرش رضایت دهید که بهترین و شایسته‌ترین کار است ... پیراهن صبر و صبوری بر تن کنید که تحمل محنت فقط با صبر میسر است ... اگر صبر نتوانید خیالات خام و اوهام و ناشکیبایی به خود راه ندهید ... فکر کنید شاید بندگانی هستند به مراتب از شما پریشان روزگارتر و مصیبت بارتر پس شاکر باشید ... از خداوند سبحان نومید نباشید که از ساعتی به ساعتی دیگر فرج و گشایش دهد
...

...

یونسان تنت را خلعت نمی‌بخشی مبخش
...
یوسفان وقت را در چاه و در زندان مکن
...
دینت را نیکو نداری دیو را دعوت مساز
...
عقل را چاکر نباشی نفس را فرمان مکن
...
یوسف کنعان تن را می‌خری امروز تو
...
یوسف ایمان خود را بیع با شیطان مکن
...
تا مرض را دارویی بخشی شفا را سر مبر
...
تا عرض را جسم بخشی جسم را بی‌جان مکن

Sunday 29 May 2011

گل بکاریم بیا! تا مجال علف هرز فراهم نشود.بی گل آراییِ ذهن، نازنین!هرگز آدم، آدم نشود


بر سر گوری نوشته بود، عمر این یک ساعت بود



 ذهن ما زندان است...
ما در آن زندانی...
قفل آن را بشکن...
در آن را بگشای...
و برون آی ازین دخمه ي ظلمانی...
نگشایی، گل من!
خویش را حبس در آن خواهی کرد...
همدم جهل در آن خواهی شد...
همدم دانش و دانایی محدوده ي خویش...
و در این ویرانی...
همچنان تنگ نظر می مانی...
هر کسی در قفس ذهنیِ خود، زندانی است...
ذهنِ بی پنجره، دود آلود است...
ذهنِ بی پنجره، بی فرجام است...
بگشاییم در این تاریکی، روزنه ای...
بگذاریم زِ هر دشت، نسیمی بوزد...
بگذاریم ز هر موج، خروشی بدمد...
بگذاریم که هر کوه، طنینی فکند...
بگذاریم ز هر سوی، پیامی برسد...
بگشاییم کمی پنجره را...
بفرستیم که اندیشه، هوایی بخورد..
و به مهمانی عالم برود...
گاه عالم را درخود به ضیافت ببریم...
بگذاریم به آبادی عالم قدمی...
و بنوشیم ز میخانه ی هستی قدحی...
طعم احساس جهان را بچشیم...
و ببخشیم به احساس جهان، خاطره ای...
ما به افکار جهان درس دهیم...
و ز افکار جهان، مشق کنیم...
و به میراث بشر...
دِین خود را بدهیم...
سهم خود را ببریم...
خبری خوش باشیم...
و خروسی باشیم...
که سحر را به جهان مژده دهیم...
نور را هدیه کنیم...
و بکوشیم جهان...
به طراوت و ترنم...
تسکین و تسلی برسد...
و بروید گل بیداری، دانایی، آبادی
در ذهن زمان...
و بروید گل بینایی، صلح، آزادی، عشق...
در قلب زمین...
ذهن ما باغچه است...
گل در آن باید کاشت...
و نکاری گل من!...
علف هرز در آن می روید...
زحمت کاشتن یک گل سرخ،...
کمتر از زحمت برداشتنِ....
هرزگی آن علف است..
گل بکاریم بیا...!
تا مجال علف هرز فراهم نشود

...
بی گل آراییِ ذهن...
نازنین!
نازنین!
نازنین!
هرگز آدم، آدم نشود

...

زنده یاد استاد مجتبی کاشانی
(م.سالک)

Saturday 28 May 2011

همه چیز با یک "لایک" شروع شد

همه چیز با یک "لایک" شروع شد



برادر زاده‌ام مانند همه بچه‌ها علاقه عجیبی‌ به کامپیوتر دارد، بچه‌ها هم همانند بزرگترها، زمان را گم میکنند هنگامی که جلوی کامپیوتر مینشینند، اما خلاقیت و انرژی زیاد و شعفی که در او هنگام بازی با لوگوهایش، یا بازی‌های کودکانه‌اش دیده میشود، در جلوی جعبه جادویی دیده نمی‌شود! ... ... دلم برای او و دنیای معصوم و کودکانه‌اش تنگ شده





Friday 27 May 2011

مهر و خانواده





عشق به خانواده، بزرگترین نعمت زندگی است
و خانواده مدرسه ی وظایف است، وظایفی سرچشمه گرفته شده از عشق
و اگر در این حلقه یکی‌ از آنها به شما، به آن روشی‌ که شما دلتان می‌خواهد
 ابراز علاقه نمیکند به این معنا نیست که شما را با تمام چیزی که دارد، دوست ندارد


اکنون و همیشه
...
هر هنگام که به من احتیاج داشتی
...
کنارت خواهم بود


Saturday 21 May 2011

کودک‌آزاری


لطفا اگر بالی برای پرواز فرشته‌ها ندارید
بالهای آنها را نشکنید



اگر کودکی تحت آزار شدید قرار دارد، شاید شما تنها کسی باشید که می‌توانید به او کمک کنید. در گزارش و اعلام این آزار به افراد ذی‌صلاح درنگ نکنید. .لطفا در صورت مشاهده هر گونه کودک آزاری با شماره ۳۳۱۱۴۱۳۶ تماس بگیرید. لازم به ذکر است که این شماره برای تهران است. امیدوارم به زودی برای سایر شهر ها، هم فکری بکنند



جراحاتی مانند کوفتگی و کبودی پوست، سوختگی، شکستگی، هر گونه جراحت مربوط به سر و شکم که کودک در مورد آن توضیحی نمی‌دهد میتواند از نشانه‌های آزار جنسی‌ باشد، همچنین رفتارهای ناشی از ترس مانند کابوس، افسردگی، ترس‌های غیرمعمول، تلاش برای فرار کردن ، دردهای شکمی، شب ادراری، خونریزی ، اینها نیز میتواند نشانه‌های آزار عاطفی باشد
تأخیر در گزارش، شانس کودکان را برای بهبودی کامل کاهش می‌دهد. اغلب اوقات کودکی که با او بدرفتاری شده و یا مورد آزار قرار گرفته، افسرده شده و رفتارهای خشونت‌آمیز، گوشه‌گیری و یا خودکشی از او سر خواهد زد



آزار و اذیت در بسیاری از خانواده‌ها پنهان داشته می‌شود. کودک آزاری اغلب در خانواده‌هایی اتفاق می‌افتد که از نظر اجتماعی بسیار منزوی بوده، دوستی نداشته و با دیگران نیز ارتباطی ندارند.والدینی که در دوران کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند بیشتر امکان دارد کودکان خود را مورد آزار قرار دهند.استفاده از مخدرات و دارو می‌تواند شمار کودک آزاری را افزایش دهد. والدینی که بیش از حد انتقاد می‌کنند، در روش‌های تربیتی و رعایت نظم بسیار خشن هستند، آنهایی که برای کودکانشان خیلی کم یا زیاد ابراز نگرانی می‌کنند و یا استرس بسیار زیادی دارند ممکن است در شمار والدین کودک آزار نیز قرار داشته باشند.والدین کودک آزار اغلب قصد صدمه زدن به کودکان خود را ندارند. معمولاً آنها در هنگام عصبانیت کودکان خود را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. اینچنین والدینی نیاز به کمک حرفه‌ای روان‌شناسی دارند

Friday 20 May 2011

انسان و انسانیت



ما بچه‌های آدم و حوا هستیم یا حاصل یک جهش در ژن‌های آفتاب پرست، که اینگونه به سرعت رنگ عوض می کنیم ؟ و امید که
 روزی فرا نرسد که شيطان فرياد بر آورد كه : آدم پيدا كنيد ... سجده خواهم كرد


Wednesday 18 May 2011

قدر و قیمت خود را بها توانی



حکمت و دانش در دلهای فاسد اثر ندارد
امام هادی علیه السلام



در هر آن که در یاد خدا هستیم در راهیم
حیف است انسان روی آینده حساب کند
چون هنوز نیامده است و الان موجود نیست
گذشته هم که گذشته و رد شده است
در هر منزلی که هستیم باید آنرا قدر بدانیم و با خدای خود خوش باشیم
تلخ باشد یا شیرین
...
ترش باشد یا شور
...

درون بحر معانی لا نه آن گهری ... که قدر و قیمت خود را بها توانی کرد
به همت ار نشوی در مقام خاک مقیم ... مقام خویش بر اوج علا توانی کرد

Saturday 14 May 2011

کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

خداوند رحمتش کند، میگفت: ما آمده‌ایم زندگی کنیم ، تا قیمت پیدا کنیم
نه با هر قیمتی ، زندگی کنیم



هرگاه‌ در زمانه‌اى‌ ظ‌لم‌ بيش‌ از عدل‌ باشد
تا وقتى‌ كه‌ آدمى‌ خيرى‌ از كسى‌ نبيند
نبايد به‌ او خوشبين‌ باشد
...
و هر گاه‌ در زمانه‌اى‌ عدل‌ بيش‌ از ظ‌لم‌ رايج‌ باشد
بدگمانى‌ به‌ ديگرى‌ حرام‌ است
مگر آنكه‌ آدمى‌ بدى‌ از كسى‌ ببيند
امام هادی علیه السلام

Thursday 12 May 2011

❣محـــــارم راز می داننـد که راز در بیـــان نمی آیــد! ...ه ❣

مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز           
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
    
این اشک نیست که میزان درد را نشان میدهد
...
بلکه گاهی لبخند‌های ساختگی ماست که به سایرین نشان بدهیم
... 
حالم خوب است



❣نه هر که زمانه کار او دربندد ... فریاد و جزع بر آسمان پیوندد❣


❣بسیار کسا که اندرونش چون رعد ... می‌نالد و چون برق لبش می‌خندد❣

سعدی

Wednesday 11 May 2011

❣نه هر که بصیرت نکوست، سیرت زیبا در اوست❣

❣اخلاق، همانند هنر و یا حتی ریاضی است. به این معنی‌ که باید در موقعیت‌هایی‌ یک خط بکشی❣

❣نه هر که بصیرت نکوست، سیرت زیبا دروست، کار اندرون دارد، نه پوست❣



روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:اگر زن یا مرد دارای  اخلاق باشند پس مساوی هستند با عدد یک =۱
اگر دارای زیبایی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰
اگر پول هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰
اگر دارای اصل و نصب هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰۰
...
ولی اگر زمانی عدد یک که همان اخلاق است برود، چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت

...
❣توان شناخت به یک روز در شمایل مرد❣
❣که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم❣


❣ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو❣
❣که خبث نفس نگردد به سالها معلوم❣

سعدی
...

Tuesday 26 April 2011

شعله‌ی نیم نظرهای توام پاک بسوخت


پروردگارا؛


اگر هر که را تو از انسان می ستانی، خود جایش نمی نشستی
...
 چه سخت بود بریدنها و از دست دادنها

و اکنون چه حلاوت غریبی دارد این گسستن‌ها و پیوستن ها
...
 این رفتن‌ها و جایگزین شدن ها
...
تو بمان در ازاء روانه کردن همگان
...

Monday 25 April 2011

هر آینه‌ای که غیر حسن تو بود خواند خردش سراب صحرای فریب


گر بر در دیر می‌نشانی ما را ... گر در ره کعبه میدوانی ما را
...
اینها همگی لازمه‌ی هستی ماست ... خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را

***

روزی به ابوسعید ابوالخیر گفتند: فلان کس بر روی آب می‌رود!گفت: سهل است! وزغی و صعوه‌ای (پرنده کوچک آوازخوان) نیز به روی آب می‌رود. گفتند که فلان کس در هوا می‌پرد! گفت: زغنی (نوعی پرنده از راستهٔ بازها) و مگسی در هوا بپرد.
گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می‌رود. شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می‌شود، این چنین چیزها را بس قیمتی نیست
...
مرد آن بود که در میان خلق بنشیند
و برخیزد و بخسبد و با خلق ستد و داد کند
و با خلق در آمیزد
و یک لحظه از خدای غافل نباشد


***

آنروز که آتش محبت افروخت ... عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
...
از جانب دوست سرزد این سوز و گداز ... تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
...

ابوسعید ابوالخیر

Sunday 24 April 2011

که حیف است از خدا چیزی تمنا جز خدا کردن




پروردگارا؛


در مظلومیت دین تو این بس، که اغلب مدافعانش یا جاهلان متعصب اند

...
 یا عالمان ریاکار، یا منفعت جویان غدّار
...
و چه کم اند در این میانه، آنان که دین را برای تو می خواهند نه برای خود
...
دینت را آن چنان که هست، به ما بیاموز
...
و به ما بیاموز که خود را خادم دینت بدانیم
...
و نه دینت را خادم خود
...
سید مهدی شجاعی‌
  


گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لل و مرجان نشود

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود

عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود

ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه خورشید درخشان نشود

Thursday 21 April 2011

... تشنه بسوی آب و خود تشنه ی تشنه است آب


این همه لطف خواجه با بندگی مجاز ماست
...
ار به حقیقت آن بود خواجه به ما چه ها کند؟



درد مجازی آن بود چاره ی او دوا کند
...
درد حقیقی آن بود چاره ی او دُعا کند

Wednesday 20 April 2011

دوست ...

دوستی‌ که تمام همتش دنیای خودش باشد، روزی تو را
...
فدای خویش می‌‌کند
...
فلاور


One whose ambition is his own world,
oneday would sacrifice you for himself.
Flo14wer

Friday 8 April 2011

حکایت دل




سفیدی برف

که مثل هر سال بود

...

سیاهی از تیرگی

دل من

است

...

می دانم

...

می دانم

... ... ... ... ... ... ... ... ...

... ... ... ... ... ... ... ...
... ... ... ... ... ... ...
... ... ... ... ... ...
... ... ... ... ...
... ... ... ...
... ... ...
... ...
...

همانان كه صبر نمودند و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند


آیه ۴۲ سوره نحل

...
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک
چرا باید به دور تو بگردم

ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم

Thursday 31 March 2011

باغی با چهل ستون



باغ چهلستون اصفهان، نمونه‌ای از یك باغ سلطنتی از دوره صفوی است. تا سال ۱۳۲۷ خورشیدی، چون تاریخ دقیق بنا به دست نیامده بود، اظهار نظر درباره تاریخ بنای چهلستون مشكل می‌نمود. لیكن درهمان سال در نتیجه كاوش‌هایی كه به عمل آمد، درجبهه تالار كاخ، اشعاری در دو كتیبه از زیرگچ بدست آمد كه یكی كوتاهتر و بر زمینه صورتی رنگ، بنای تالار چهلستون را به شاه عباس دوم نسبت می‌دهد و سال اتمام آن را ۱۰۵۷ هجری قمری تعیین می‌كند و دیگری كه طولانی‌تر است و خطوط آن گچ‌بری برزمینه آبی رنگ است از تعمیرات زمان شاه سلطان حسین حكایت دارد




یكی از برنامه‌های شهری دوره شاه عباس اول و پس از انتخاب شهر اصفهان به عنوان پایتخت در سال۱۰۰۷ هجری قمری، احداث خیابان زیبا وطویل چهار باغ و باغهای متعدد در پیرامون آن بود. پی در پی بودن باغها كه یادآور مفهوم "باغ اندرباغ" هستند، چون باغ خرگاه، باغ بلبل، باغ هشت بهشت، باغ فتح آباد، باغ كاج، باغ نسترن، باغ خلعت، باغ انگورستان و سایر باغها، از جمله اصول طرح اندازی شهر اصفهان محسوب می‌گردید. امروزه به جز باغ هشت بهشت و باغ چهلستون، سایر باغها از بین رفته‌اند و تنها نامی از آنها باقی است. یكی از این باغها، باغ جهان نما بود كه خیابان چهارباغ كه از غرب آن می‌گذشت، به آن رونق بخشیده بود



درمیان باغ چهلستون، شاه عباس عمارتی به شكل كلاه فرنگی با اتاقهای كوچك در اطراف آن طرح انداخت كه هسته اولیه كاخ چهلستون گشت. این باغ درباری جهت پذیرایی از میهمانان دربار شاه درمراسم و جشن‌ها استفاده می‌شده است و سپس با شروع سلطنت شاه عباس دوم، هفتمین پادشاه صفوی، عمارت چهلستون توسعه داده شد و تالارها و ایوان‌هایی برآن افزودند. از آن جمله می‌توان به تالار آینه، تالار هجده ستون، دو اتاق بزرگ شمالی و جنوبی تالار آینه، ایوان‌های طرفین سرسرای پادشاهی و حوض بزرگ مقابل تالار با كلیه تزئینات نقاشی، آیینه كاری، كاشیكاری دیوارها و سقف‌ها اشاره كرد. تالارهای وسیع كاخ دردوره شاه عباس دوم نیز محل بار عام و كاخ پذیرایی‌های رسمی بوده است. این كاخ در سال ۱۰۵۶ هجری قمری( ۱۶۴۲میلادی) با حضور شاه عباس دوم و سفیران كشورهای خارجی افتتاح شد



در دوازدهمین سال سلطنت شاه سلطان حسین، كاخ چهلستون دچار حریق شده و سپس تعمیراتی در آن و به احتمال زیاد مطابق سابق به عمل آمده است. بنابر اظهار نظر سیاحان همچون فلاندن و كست در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار ونیز مادام دیو لافوآ، در سال ۱۲۹۸ هجری قمری، باغ چهلستون به حالت اصلی خود باقی بوده اما از سال ۱۳۰۰ هجری قمری در زمان ظل السلطان – فرزند ناصر الدین شاه و والی اصفهان – خرابی بسیار در این عمارت به عمد راه یافته است




قسمت‌های جالب و دیدنی

سقف باشکوه نقاشی تالار ۱۸ ستون و سقف آئینه کاری تالار آئینه و مدخل آئینه کاری تالار جلوس شاه عباس دوم


ستونهای عظیم تالارهای ۱۸ ستون و تالار آینه که هر یک از آنها تنه یک درخت چنار است



شیرهای سنگی چهارگوشه حوض مرکزی تالار و ازاره‌های مرمری منقش اطراف که معرف صنعت حجاری در عهد صفویه است


تزیینات عالی طلا کاری سالن پادشاهی و اتاقهای طرفین تالار آئینه و تابلوهای بزرگ نقاشی تالار پادشاهی که شاهان صفوی را به شرح زیر نشان می‌دهد:

دیوارنگاره‌ای در چهلستون شاه عباس یکم در پذیرایی از «ولی محمدخان» فرمانروای ترکستان ، شاه اسماعیل یکم در جنگ چالدران ، شاه تهماسب یکم در پذیرایی از «همایون» پادشاه هندوستان ، شاه اسماعیل یکم در جنگ با «شیبک خان ازبک ، شاه عباس دوم در پذیرایی از «ندر محمد خان» امیر ترکستان




یک تابلوی بزرگ از جنگ کرنال که در سلطنت نادرشاه افشار افزوده شده‌است

تصویری از شاه عباس اول با تاج مخصوص و مینیاتورهای دیگری در اتاق گنجینه کاخ چهلستون که در سالهای ۱۳۳۴ و ۱۳۳۵ خورشیدی از زیر گچ خارج شده‌است

 آثار پراکنده‌ای از دوران صفویه مانند سردر «مسجد قطبیه» و سردرهای «زاویه درب کوشک» آثاری از «مسجد درب جوباره» یا «پیر پینه‌دوز» و «مسجد آقاسی» که بر دیوارهای ضلع غربی و جنوبی باغ نصب شده‌است