Sunday 29 August 2010

تنبلی


هست همت چو مغز و کار چو پوست
کار هر کس به قدر همت اوست

همت مرد چون بلند بود
در همه کار ارجمند بود
انوري


دنیا را داریم به گونه ایی پیش می بریم که بیشترین راحتی‌ و خرسندی برای جسمهایمان باشد اما غافلیم از ذهن و فکر نا‌ خرسندمان

بزرگترین اختراعات تکنولوژیکی ایجاد شده توسط انسان ، همانند هواپیما ، اتومبیل ، کامپیوتر از هوش انسان میگوید، اما به همان نسبت از حجم تنبلی و تشویق به تنبلی نیز، با ما صحبت می‌کند!
تنبلی چیزی بیش از یک عادت مخرب نیست. انسان تنبل، بیش از افرادی که به خاطر کارهای سخت متحمل رنج میشوند ؛ آزار می‌‌بیند

برای دوری از این عادت آزار دهنده، می‌توان از امروز اقدام کرد؛ نه از فردا و پس فردا!

هر دلی کو همت عالی نیافت
ملکت بی‌منتها حالی نیافت

از کارهای آسان تر و نزدیک تر شروع می‌توان شروع کرد؛ اما نمی‌بایست از کارهای دشوار ترسید و طفره رفت. مولا میفرماید: "آن هنگام که از كاري ترسيدي، خود را بـه كام آن بينداز، زيرا ترس شديد از آن كار، دشوارتر و زيان‌بارتر از اقدام به آن كار است." ... همچنين ارد بزرگ ميگويد: آنکه بر کردار خویش فرمانروایی کرد و دلیرانه بسوی راه های نارفته رفت بی گمان آموزگار آیندگان خواهد شد

افکار و انگیزه‌های منفی‌، که موجب بیماری روح است را باید از خود دور کرد و با برنامه ریزی و همت و تلاش می‌توان عادت تنبلی را از خود دور کرد

چه خوش دعایی فرمود آن استاد: پروردگارا، نعمت سرزندگی و کوشایی را به ما ارزانی دار و از سستی، تنبلی، ناتوانی، بهانه آوری، زیان، دل مردگی و ملال، محفوظمان دار


گفت مغناطیس عشاق الست
همت عالیست کشف و هرچ هست

هر که را شد همت عالی پدید
هر چه جست، آن چیز حالی شد پدید

هرک را یک ذره همت داد دست
کرد او خورشید را زان ذره پست

نطفه‌ی ملک جهانها همت است
پر و بال مرغ جانها همت است
عطار

Saturday 28 August 2010

آفتاب سرخ محراب


از عمده تفاوتهای زمان علی‌ (ع) و پیغمبر(ص) وضعیت مردم از نظر اعتقادی بود. پیامبر(ص) با مردمی رو به رو بود که به روشنی اعتقاد خود به بت پرستی را اظهار میداشتند، اما علی‌(ع) با مردمی رو به رو بود که به نام اسلام و قرآن، اعتقادات اصلی‌ خود را پنهان میکردند. در کلامی‌ دیگر، علی‌(ع) با نفاق رو به رو بود!طبقه‌ای متعصب که با روح اسلام آشنا نیست و به پوسته اسلام محکم چسبیده به وجود آمد، مردمی خشن که در روحشان آزادگی و بزرگی‌ وجود ندارد. در زمان پیامبر(ص) ۱۳ سال پیامبر و یارانش در مکه زیر شدیدترین فشارها و شکنجه‌ها ماندند، اما وی حتی به آنها اجازه نداد که از خودشان دفاع کنند، چون می‌خواست که اگر فتوحات و جهادی هست به تناسب فرهنگ باشد و به موازات فتوحات ثقافت و فرهنگ اسلامی هم توسعه پیدا میکرد و مردم فقط با یک پوسته از اسلام آشنا نمیشدند. در زمان ۳ خلیفه فتوحات زیادی شد، اما با اینکه بسیاری از مردم علاقمند به اسلام بودند فقط با ظاهر اسلام آشنا شدند و نه روح اسلام، مثلا از اسلام بیشتر از نماز خواندن فهمیدند تا معرفت اسلام را! از اینرو یک طبقه مقدس مآب و زاهد مسلک در دنیای اسلام به وجود آمد که از کثرت سجود پیشانی‌ها و زانو‌ها و کف دست‌ها پینه بسته بود

آن هنگام که همین‌ها بر علیه علی‌(ع) شورش کرده بودند،ابن عباس آنها را چنین توصیف کرد: "پیشانی‌هایشان از کثرت سجده مجروح شده، دستهایی دارند که مثل زانوی شتر پینه بسته، و لباس‌های کهنه زاهد مآبانه به تن دارند و از همه بالاتر قیافه مصمم و تصمیم قاطع".... بعد از پیامبر، یک چنین طبقه‌ای متعصب که با روح اسلام آشنا نیست و به پوسته اسلام محکم چسبیده به وجود آمد، مردمی خشن که در روحشان آزادگی و بزرگی‌ وجود ندارد و برده صفت هستند و غلیظ القلب! علی‌(ع) آنها را اینچنین توصیف میفرماید:" مردمى هستند درشتخوى و رذل و سفله . بردگانى فرومايه‏اند كه هر يك از سويى گرد آورده و از جايى برچيده شده . كسانى كه هنوز بايد دين خود را فرا گيرند و به آداب آن آشنا گردند . تعليم داده شوند و در كارها آزموده گردند . كسى بر آنان سرپرستى يابد و دستشان بگيرد . نه از مهاجران‏اند و نه از انصار و نه از آنان كه در مدينه جاى داشته و بر ايمان استوار بودند."... علی‌(ع) در چنین شرایط اخلاقی‌ و اوج مکر و حیله معاویه و عمر وعاص، زمام امور را به دست گرفت. آنها به علی‌ می‌گویند: " ما میدانیم که اولین مسلمانی و خدمات و سابقه‌ درخشانی داری، اما حالا چون مشرک شدی و برای خدا شریک قائل میشوی ، بنابر این دیگر در نزد خدا اجری نداری و ریختن خونت مباح!" ... اصول مذهب این دسته یاد آوری از آن گروهی است که ریختن خون شیعیان را در زمان حال مباح میدانند و از هیچ عداوت و مکر و حیله ای‌ در برابر شیعیان کوتاهی‌ نمیکنند

کسی‌ به ابن سینا گفته بود که کافر است، ابن سینا در جواب او این رباعی را پاسخ گفت:

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

محکم تر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چون من یکی و آن یکی هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود


به اشعث بن قیس عامل امام در آذربایجان سفارش ميکند: "حوزه فرمانروائیت طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، تو را نرسد که خود هر چه خواهی رعیت را فرمان دهی. امام و حکمران امین و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنهاست، از این دو «حکمران و مردم» اگر بناست یکی برای دیگری باشد این حکمران است که برای توده محکوم است، نه توده محکوم برای حکمران."

در نامه 25 از نهج البلاغه آمده: " زنهار، مسلمانی را مترسانی و اگر خود نخواهد به سراغش مروی. چون به قبیله ایی رسيدي به خانه هایشان داخل مشو. با آرامش و وقار به سوی ایشان رو تا به میانشان برسی. سلامشان کن و تحیت گوی و در سلام و تحیت امساک منمای."

علی‌(ع) به مالک سفارش کرد:
حق را از آن هر كه بود بر عهده‏ دار، نزديك يا دور
حكومت خود را به ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند. و به كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد چه در آن قصاص بايد، و اگر دچار خطا گشتى و تازيانه يا شمشير يا دستت از فرمان برون شد و[چه در مشت زدن و بالاتر، بيم كشتن است.] مبادا نخوت دولت تو را وادارد كه خود را برتر دانى و خون‎هاى كشته را به خاندانش نرسانى

اگر رعيت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار، و با اين كار از بدگمانى‏شان درآر، كه بدين رفتار خود را به فرمان آورده باشى و با رعيت مدارا كرده

از رعيت خويش پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونه‏اى است از تنگخوئى و كم اطلاعى در كارها، و نهان شدن از رعيت، واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز دارد، پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد، و كار خرد بزرگ نمايد، زيبا، زشت شود و زشت، زيبا، و باطل به لباس حق درآيد

و مباش همچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمت شمارى! چه رعيت دو دسته‏اند: دسته‏اى برادر دينى تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند. گناهى از ايشان سر مى‏زند، يا علت‎هايى بر آنان عارض مى‏شود، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى‏رود. به خطاشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد، و گناهت را عفو فرمايد، چه تو برتر آنانى، و آن كه بر تو ولايت دارد از تو برتر است، و خدا از آن كه تو را ولايت داد بالاتر، و او ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله آزمايش تو ساخت

Thursday 26 August 2010

فاصله‌ها و دسر


 دسری که 12 ساعت برای تهیه آن وقت گذاشته شد، اما نتیجه واقعاً خوردنی بود و به زحمتش می‌‌ارزید. در ماه مبارک رمضان به یکی‌ از مواردی که زیاد فکر میشود، غذاست! و همین روزه داری ممکن است باعث خلاقیت شود! این دسر‌ها هم از این دستند



قبل از اینکه تلوزیون و کامپیوتر مهمان خانه‌های ما شوند و عضو اصلی‌ فامیل شوند، اعضای خانواده هنگام ناهار و شام تمام حواسشان به یکدیگر بود و با هم صحبت میکردند و خانواده گرم بود، اما الان تلوزیون هنگام ناهار و شام روشن است و او حرف میزند و بقیه فقط گوش میدهند و تمام توجه‌ها به تلوزیون معطوف است و فاصله‌ها بیشتر و ارتباط بین اعضای خانواده همچون سابق آن گرمی‌ را ندارد. آنقدر همگی‌ برای خود مشغله درست کرده ایم که تنها دقایقی که میتوان کنار هم بود و دور هم جمع شد، فقط زمان صرف غذاست و اگر این دقایق هم بخواهد جلوی کامپیوتر و تلویزیون طی‌ شود که از خانواده فقط یک اسکلت بر جای می‌ماند! باید از هر راه که توانش است این فاصله‌ها را کم کرد و خانواده را دور هم جمع کرد و اوقات خوشی‌ برای آنها رقم زد



از آشپزی به عنوان یک سرگرمی خوشم می‌ آید و علیرغم اینکه خیلی‌ از غذا‌ها و مزه ها مثل مزه شیرین را دوست ندارم و هیچوقت لب به شیرینی‌ نمیزنم، اما اگر وقتی‌ دست دهد حتما به دنبال پختن غذای جدید یا درست کردن کیک و شیرینی‌ و یا دسری جدید میروم و در عوض طعم شیرین که دوست ندارم، شیرینی‌ لبخند خانواده‌ام را، خیلی‌ دوست دارم و به ذوق آنها وارد آشپزخانه میشوم. خدا را شکر بیشتر چیزهایی که درست می‌کنم خوشمزه از آب در می‌‌آید، اما گاهی تجربه‌های جدید، خوب نمی‌شود و با اینکه کسی‌ جرات نمیکند در ابتدا انتقاد کند، اما بعد این بد مزگی یا خراب شدن ظاهری دسر یا کیک باعث چند ساعت خنده ما میشود و شیرینی‌ و خوشمزگی آن بیشتر است





Friday 20 August 2010

زیبا ترین دلیل


هو المتین

...

تو زیبا‌ترین دلیل


برای شبهای قدر و شب زنده داریهای منی


تو دلیل امن یجیب منی


بیا و قرار دل بیقرارم شو


Monday 16 August 2010

Afloat!

Julius Caesar Act 4, scene 3, 218–224

Brutus:
“We at the height are ready to decline.
There is a tide in the affairs of men.
Which, taken at the flood, leads on to fortune;
Omitted, all the voyage of their life
Is bound in shallows and in miseries.
On such a full sea are we now afloat,
And we must take the current when it serves,
Or lose our ventures.”


This philosophy seems wise; it contains a certain beauty as well, suggesting that while we do not have total control over our lives, we do have a responsibility to take what few measures we can to live nobly and honorably.

Sometimes if one misses this chance, the “voyage” that one’s life comprises will remain forever confined to the shallows, and one will never experience anything more glorious than the mundane events in this narrow little bay.

And sometimes if we do not “take the current” now, when the time is right, we will lose our “ventures,” or opportunities.

Human beings must be shrewd enough to recognize when fate offers them an opportunity and bold enough to take advantage of it.
The passage elegantly formulates a complex conception of the interplay between fate and free will in human life. Throughout the play, the reader must frequently contemplate the forces of fate versus free will and ponder whether characters might be able to prevent tragedy if they could only understand and heed the many omens that they encounter. This musing brings up further questions, such as whether one can achieve success through virtue, ambition, courage, and commitment or whether one is simply fated to succeed or fail, with no ability to affect this destiny.

دور برگردان ... ...









Sunday 15 August 2010

انتظار





هو المتین
...
بازآ کـــه در فـراق تو چشـم امیدوار

چون گوش روزه دار بر الله اکبرست



Monday 9 August 2010

همدرد علی شدن




چه زیباست همدرد علی شدن، زجر کشیدن
...
از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن
...
از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شنیدن
...
چه زیباست در کنار نخلستان های بلند
... 
در نیمه های شب، سینه داغدار را گشودن
...
 و خروشیدن و با ستارگان زیبای آسمان سخن گفتن
...
چه زیباست که دراین موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است، شیعه تمام عیارعلی شدن.
.....
گوشه ای از مناجات های شهید مصطفی چمران

Friday 6 August 2010

معصومیتی کودکانه

کودکان عشق را (و.ق.ت) هجی می‌‌کنند




ما میتوانیم به فرزندانمان دو میراث ماندگار بدهیم

 یکی‌ ریشه و دیگری بالی برای پرواز



کودکان ما بیشتر به حضور ما نیاز دارند، تا هدایای ما


این تنها کودکان نیستند که رشد میکنند، والدین نیز رشد می‌‌یابند. به همان اندازه که ما مراقبیم آنها با زندگی‌ خود چه میکنند، آنها نیز ما را با نگاه‌های تیز خود زیر نظر دارند که ما با زندگیمان چه می‌کنیم

 من به فرزندم نمی‌‌توانم بگویم که با کوشش به آسمان برس، اما می‌‌توانم عملا خودم با کوشش به آن برسم تا او با نگاه تیز بینش ببیند و یاد بگیرد

فرانسوي‌ها مي‌گويند: بچه‌ها مثل فرشتگاني هستند كه هر چه پايشان بزرگ مي‌شود بال‌هايشان كوچك مي‌شود
 خدا كند در بزرگي قدري از بال‌ها باقي بماند



بچه که بودیم ، دلهایی به وسعت دریا داشتیم و علیرغم قد و قواره های کوتاهمون ، دنیایی به ارتفاع آسمون
سه چیز را در زمان کودکی جا گذاشته ایم
شادمانی بی دلیل
دوست داشتن بی دریغ
کنجکاوی بی انتها



...