در این زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
هو المتین
هان، ای يتيم خُرد!
ای کودک غريب!
لبخند عيد بر من غمگين حرام باد-
گر بیغم تو بر لب سردم نشسته است.
هان، ای سپيد مویِ تهیدستِ بینصيب!
...ای کهنهجامگان!
عريانتنان شهر!
عيشام شکسته باد اگر با چنين غمی-
لبخند عيد بر لب من نقش بسته است ...
«مهدی سهیلی»