Monday, 19 July 2010

مسجدی آشنا




به کتیبه‌ای که به خط ثلث نوشته شده بود و به تاریخ ۱۲۸۰ هجری قمری بر میگشت چشم دوخته بودم! این کتیبه در هلال ايوان شمالي مسجد حاج محمد جعفر است. به تاریخ فکر می‌کردم. زمانی‌ نه چندان دور، راهروهای این مسجد شاهد شیطنت‌های کودکیم بود و حالا داشتم این مسجد را به عنوان يكي از آثار بسيار نفيس و مهم دوران قاجار در اصفهان مشاهده می‌کردم! به من گفته شده بود که اجداد شما این مسجد را ساخته اند و اين مسجد يادگار علامه فقیه و مجتهد آیت الله حاج محمد جعفر آباده اي اصفهانی عالم فاضل برجسته عصر قاجار است . اطلاعات جامعی در مورد اجدادمان از طرف (پدربزرگ- پدرِ پدرم) داشتم.این‌را به خوبی‌ می‌دانستم که از طرف پدر پدرم نسل در نسل از اصفهانی‌‌های اصیل هستند. اما اصلا با خانواده (مادر بزرگ- مادرِ پدرم) آشنایی نداشتم، تا اینکه برای تحقیقی به تخت فولاد مراجعه کردم و به تكیه مرحوم آباده‌ای رفتم، این تکیه از تكایای باصفا و منظم و مورد توجه و عنایت خواص و عوام مردم اصفهانست. در آنجا با شگفتی کتیبه‌ای که برای آن مرحوم نگاشته شده بود را خواندم. وی در شب ۱۹ رمضان المبارك سال ۱۲۸۰ در اصفهان وفات یافته بود و از او كتب تالیفاتی به جا مانده است. او در شهر صغاد از استان فارس متولد شد. پدر او از علمای عصر خود بوده، پس از تحصیلات اولیه نزد پدر او برای تحصیل بیشتر در اصفهان متوطن گشته و دیری نمی‌‌پاید که او گوی سبقت از استادان خود می‌‌رباید و به مجتهدی برجسته مبدل میشود. وی عالمی بسیار خوش خلق و مهربان و ظریف و خوش طبع و شوخ بذله گو بوده و شوخیهائی لطیف و ظریف از او معروف است. او با معاشرت با عموم طبقات مشهور وکم نظیر بوده ومورد تجلیل واحترام همگان بوده است

بیشتر در مورد ایشان:: http://4bagh-esf.blogfa.com/post-84.aspx


چند قرن از او گذشت ... پدرم در سنین جوانی‌، قبل از رفتن به خدمت سربازی در اواخر دهه چهل، هيئت و خیریه‌ای کوچک به نام حضرت ابوالفضل به منظور استمداد از محرومان و ارادت زیاد به جوانمرد کربلا در آن مسجد تاسیس کردند. پدرم از میان ما رفتند اما آن خیریه مردمی و آن هيئت در گذر زمان از یک خیریه کوچک به خیریه‌ای بزرگ و مردمی و هيئتى سرشناس تبدیل گشت







عکس‌ها تماماً از این مسجد است در اعیاد شعبانیه






خدایا! تو در هر غم و اندوهی پناهگاه من و در هر سختی و شدتی مایه امید من هستی پروردگارا! مرا نعمت دادی، ولی مرا شاکر نیافتی، و آزمایشم کردی، پس بردبارم ندیدی، پس با ترک شکر، نعمت را از من سلب نکردی و با نبود بردباری، بر شدت گرفتاری نیفزودی و در هر حادثه‌ای که برایم اتفاق می افتد، سلاح و تکیه گاه منی، آن گاه که غمهایی کمرشکن بر من فرو ریخته است که دلها در برابرش آب می شوند، و راه هر چاره در مقابلش مسدود می گردد و در آنها دوستان از من دوری می جویند و دشمنان زبان به شماتت می گشایند ، در چنین لحظاتی آنها را به سوی تو آورده، تنها به تو شکایت می کنم
...