خواهم نظری دیدن آن یار و دگر هیچ
دیداری از آن آینه رخسار و دگر هیچ
عمریست بود دیده براهش که ببیند
یکدم رخ آن حجت دادار و دگر هیچ
در مقدم آن یار سفر کرده خدا را
جانیست مرا از پی ایثار و دگر هیچ
چند بار به رویا رخ او دیدم و خواهم
چند بار به رویا رخ او دیدم و خواهم
بینم رخ آن یار دگر و بار دگر هیچ