Thursday, 13 May 2010

بهشت بی‌ نشان


مردی درتاریکی بالای سر چاه‌های بنی نجّار ایستاده! بغض را باید فرو بدهد یا فریاد در چاه کشد؟

فریاد از روزگاری که مردانش آنقدر ناجوانمردند که سیلی‌ بر پاره تن پیامبرشان میزنند! مسیحیان، عیسی را به صلیب نکشیدند! وای بر این مردمان که پاره‌های تن پیامبرشان را اول سیلی‌ زدند و بعد فرق شکافتند و سرها بریدند و ۹ نفر از عزیزترین‌شان را با سم به شهادت رساندند! همه از آن سیلی‌ شروع شد

چاه‌های بنی نجّار شاهد غربت مردی بودند که تنها یاورش پر کشیده بود! مردی که حتی شنیدن اسمش لرزه بر دشمنان می‌‌انداخت، بر سر آن چاه‌ها بر چه میگریست؟

به در خانه‌ای که آتش زدند؟

به شمشیری که بر پهلوی یار فرود آمد؟

به ناله‌ای که برخاست و گفت یا ابتاه؟

پس از دیدن این صحنه،طاقتش از کف رفت! گریبان ضارب را گرفت و بر زمین زد و ضربه‌ای به گردن و بینی‌ ضارب زد و خواست که او را بکشد اما به یاد وصیت پسر عموی خود افتاد و خشم فرو کشید و فرمود: اى پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى كه تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى

چرا آنهنگام که علی‌ خشمش را خورد، او را آنچنان زننده از خانه بیرون کشیدند و بیعت گرفتند که بعد‌ها معاویه در نامه به او بگوید: "شنیدم که تو را همانند شتری سرکش به مسجد کشاندند"؟؟ .... براستی چرا؟

و علی‌ در جواب با پذیرفتن برخورد زننده با وی، در جواب چنین نوشت: "گفتی که من به سان شتر سرکش برای بیعت‏ سوق داده شدم. به خدا سوگند، خواستی از من انتقاد کنی ولی در واقع مرا ستودی وخواستی رسوایم کنی اما خود را رسوا کردی. هرگز بر مسلمانی ایراد نیست که مظلوم واقع شود!" ... علی‌ جان، پدر جان، ‌ای بی‌ یار ترین
آری چاه‌های بنی نجار آن شب‌ها شاهد غربت مردی بود که میگفت: شکوه می کنم از ملاقات سرخ در و دیوار خانه با جسم پاک تو که هنوز جای بوسه پیامبر بر آن تازه بود.به ستاره‌ها گفته‌ام برایت آرام بگریند تا آزرده نشوی. به ماه سپرده‌ام شیون چشم‌هایش را پنهان کند تا نشان قبر تو، از دیدگان شب مخفی بماند. کودکانت، ناله یتیمی را در بغض گلوهاشان فرو می برند تا تو را مخفیانه غسل دهم و به دستان سپید پدرت بسپارم.به زمین سفارش کرده‌ام پیکر مجروح یاس را آرام در آغوش بگیرد. فاطمه جان! بعد تو اندوه من جاودانه و شب‌هایم شب زنده داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند

به سفارشش شبانه دفن شد تا قبرش از چشم دوستدارن دنیا و قدرت برای همیشه پنهان بماند

چنین شد که قطعه‌ای از بهشت بی‌ نشان ماند

و اینگونه شد که علی‌ طبق وصیت پسر عموی خود صبر و سکوت پیشی‌ گرفت ... او در هیچ یک از جنگهایی که در زمان خلفا اتفاق افتاد، شرکت نکرد