Saturday 16 July 2011

میلادت مبارک، شاه بیت غزلهایم


هو المتین
...
گفتم ز جان گذشتم در راه وصلت‌ ای دوست ... گفتا: که عاشقان را این است عهد و پیمان

گفتم بپای عشقت باید ز سر گذشتن ... گفتا: ز سر گذشتن بر عاشق است آسان

گفتم به لب رسیده جانم ز اشتیاقت ... گفتا: که جان بر آید در راه وصل جانان

گفتم که روز وصلت کی‌ میشود میسر ... گفتا: که صبر بسیار باید به شام هجران

گفتم غم فراغت آتش به جان من زد ... گفتا: فرو نشانش با آب چشم گریان


فلاور ۱۴ شعبان
...
...
...

میلادت مبارک، شاه بیت غزلهایم
...


Saturday 2 July 2011

خلوت دل



هو المتین
...
رخ بنما، آن‌هنگام که راز با تو میگویم، که از همه بریده و گریخته ام
...
دیدگان دلم را روشن کن، با پرتو نور خود
...
آیا شود جانم آویخته شکوهت و چشم دل، به چشمه عظمتت، دست یابد؟

صدق زبان، نگاهی‌ حقجو و دلی‌ مشتاقم ده که اشتیاقش مرا به تو نزدیکتر و رویگردان از غیر تو سازد
...
ای تنها‌ترین رفیق بی‌ کلک، اگر رسیدن کامل به تو یعنی‌ کمال جدایی از مخلوقات و رهايي از هر تعلقي، ارزانیم دار
...
فلاور - از قافله جا مانده
...

Friday 1 July 2011

یک داغ دل بس است برای قبیله ای‎


هو المتین

جدا بودن از آسمان، برایش رنج آور بود
...
اما تا بود، همچون باران
...
زندگی‌ را سبز کرد
...
فلاور